کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

وبلاگ کیان، مرد کوچک

کیان جون در گذر از بیست ماهگی

1393/2/17 22:26
نویسنده : الناز
823 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم بی مقدمه برم سر اصل مطبآرام

در یک روز خوب بهاری در ماه اردیبهشت من و بهار جون مامان باران نانازه قرار گذاشتیم تا به بوستان گفتگو بریم حسابی از قرارمون خوشحال بودیم تا اینکه یهویی هوا ابری شد و باران بهاری تندی شروع به باریدن کرد و گویا خیال بند اومدن نداشت در نتیجه قرار کنسل بود اما بهار جون لطف کرد و مارو به خونشون دعوت کرد ما هم از خدا خواسته رفتیمخندونک

تو و باران اولش سر اسباب بازی ها با هم کنار نمیومدین و هرچی باران جون دستش بود شما میخواستی و هر چی شما برمیداشتی باران جون میخواست اما آخر کاری با هم دوست شدین و در بازی کردن مشارکت میکردین. من و بهار جون هم حسابی گپ زدیم تا اینکه بابا اومد دنبالمون.

اینم عکسهای شما و باران در اون روز خوب

حسابی خونه بهار جونو بهم ریختیم خجالت

بعد از اون دوباره چند روز بعد با بهار جون قرار گذاشتیم که به خانه بازی پارک شفق بریم وقتی سر قرار رسیدیم دوباره هوا ابری شد و بارون بارید و ما به این نتیجه رسیدیم قرار ما باعث بارش بارون میشهچشمک و خانه بازی رو هم پیدا نکردیم گویا جمع شده بود و خوش شانسی آوردیم که مریم جون با دختر نانازش یاسمینا جون به ما ملحق شدن و بعدش ما به اونها ملحق شدیم چون ماشین داشتن و توی بارون سوار ماشینشون شدیم و به یک کافی شاپ دنج در خیابان دهم یوسف آباد رفتیم.

عکس های کافی شاپ

کیان جونم در حال خوردن هات چاکلت نوش جانت مادر(عزیز مامان شاید ببینی تو این عکست گوشت چسب داره، روز قبلش که بابا در حمام موهاتو کوتاه میکرد شما سرتو یهویی تکون داده بودی و قیچی روی گوشت خراش انداخته بود عزیزمغمگین)

باران جون در حال خوردن یه نوشیدنی خوشمزه نوش جانت

یاسی خوش اشتها به زنم به تخته و هزار ماشالله

بعد از کافی شاپ من از مریم و بهار جون دعوت کردم به خونه ما بیان و شام دور هم باشیم مریم جون چون خسته بود و مشغله کاری داشت نتونست بمونه ولی بهار جون و فرزاد جون و باران جون لطف کردن و پیش ما موندن. و یه شب خوب و به یادماندنی رو در کنار همدیگه سپری کردیم.

کیان و باران در حال بازی و خوشحالی(ایشالله همیشه شاد و خندان باشید)

ادامه مطلب رو ببینید...

دوباره بدون مقدمه دهم اردیبهشت ماه با چند تا از دوست جونات و مامانای خوبشون قرار گذاشتیم به خانه بازی پالیم شعبه زعفرانیه بریم و خلاصه اونروز هم حسابی بازی کردی و بهت خوش گذشت عزیز دلم.

کیان جون در خانه بازی پالیم

کیان ناز و دوستای نازش در حال عمیات فضولی

کیان جون و یاسی جون در حال کنجکاوی با ماشین مردم

 چند روز بعد دوباره پانزدهم اردیبهشت ماه با دوستای نازت و مامانهای خوبشون قرار گذاشتیم به پارک مادارن بریم و هم ما مامانها هوایی بخوریم و هم شما کوچولوها حسابی بدوید و بازی کنید. قرار ساعت سه بود و ما حدود ساعت دو نیم به همراه بابا جون به راه افتادیم البته مامان جهت تمرین رانندگی پشت رول نشستم و تا خونه باران جون رانندگی کردم چون خونه اونها به ما نزدیک بود و ما دوست داشتیم بریم دنبالشون باهم بریم پارک.

بدو ورود به پارک کیان خان و باران جان انگشت به دهن.

کوچولوهای ناز خوردنی

نینی های ناز به ترتیب از سمت راست راستین خان، پارمین گلی جان، کیان خان، رادوین خان، آیهان خان و نینی های بالایی از سمت راست امیرحسین خان، یاسمینا جان، زهرا جان و باران جان.

تپه نوردی

آخ فداش شم دوست نداره تو کالسکه باشه عشقمبوسمحبت

یاسمینا جون چه گاردی گرفته واسه آیهان جون !!!خندونک

خوشم میاد هر سه تا ناناز چشمشون به یه نقطه ستمتفکر

قربون اون فیگور گرفتنت برم کیان نازممممممممممبوس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)