کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

وبلاگ کیان، مرد کوچک

پایان تابستان 93 کیان عزیزم

1393/10/5 22:01
نویسنده : الناز
477 بازدید
اشتراک گذاری

کیان  جان پسر نازنینم

از اینکه یه مدت طولانی وبلاگت رو آپ نکردم شرمنده ام؛ هر چه بزرگتر میشی مجال کمتری برای این کارها به مامان میدی. ولی عزیز دلم عکسها ت رو گلچین کرده بودم تا در اولین فرصت وبلاگت رو آپ کنم. در حال حاضر شما به خونه بابا علی رفتی راستش برعکس چند ماه گذشته این روزها قبول نمیکنی که بدون من و بابا خونه مادر جون و بابا علی بری و تا میگم کیان میری خونه مادرجون بمونی؟ با گریه میگی خودتم بیا!!! این رو میزارم به حساب تغییرات هورمونی که هر شش ماه برای بچه های در حال رشد رخ میده و روحیات اونهارو متحول میکنه؛ خلاصه امروز راضی شدی همراه بابا بری و بابایی هم بعد رسوندن شما به دفتر کارش رفته و من هم علی رغم اینکه خیلی کارهای دیگه در خونه دارم که باید انجام بدم آپدیت کردن وبلاگت رو در اولویت قراد دادم.

بعد بازگشت از ترکیه قرار شد تولد جمع جوری هم در خونه بابا علی برات بگیریم تا اونها هم در جشن پایان دوسالگی شما شریک باشن.

عموها بهت لباسهای شیک و خوشگلی هدیه دادن، عمه جون هم بهت یه بازی فکری هدیه داد(دست گلشون درد نکنه).

اما هدیه خیلیییییی خوب مادر جون و بابا علی جون که عاشقش شدی (دست گلشون درد نکنه)

مامانی هم طبق معمول همیشه نقدی حساب کردن دست گلش درد کنه.

و اما هدیه ویژه خانواده دایی پیمان که اینم خیلییییییییییی ذوق زدت کرد (ممنون دایی جون عاشقتم)

قسمت خوشمزه ش اینه که عین این اسکوتر رو کوروشی هم داره...همون شروع کار با زنگش سر ناسازگاری برداشتی مامان هم زنگشو جدا کرد تا وقتی خوب یاد گرفتی باهاش بازی کنی برات وصلش کنم.

در ادامه مطلب چند تا عکس گوگولی از بیست و چهارمین ماه تولدت 

ویلای دوست بابایی در متل قو اوایل شهریور ماه

کیان آب کشیده بعد از کمک به بابا در شستن ماشین

ورزش با بند TRX

خلاصه حضوری گرمممممممممممممممم در ورزشگاه فوتبال

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)