کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

وبلاگ کیان، مرد کوچک

حال و هوای اسفند ماه

1392/12/5 19:41
نویسنده : الناز
513 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم، کیانم

همیشه از بچگی م ماه اسفند برام یه ماه خاص و پر از هیجان بوده (و شاید برای خیلی از آدمهای دیگه به خاطر فرهنگ و آداب خاص کشورمون اینطور بوده باشه) خونه تکونی، خرید لباس های نو که موقع سال تحویل و دید و بازدید عید میپوشیدیم، تخم مرغ هایی که مادربزرگم به تعداد نوه هاش به من میداد تا رنگشون کنم و سبز کردن سبزه، خرید ماهی گلی و سفره هفت سین بزرگی که وسط خونه مادربزرگم پهن میشد و لحظه سال تحویل که حتی اگه نیمه شب هم بود ما بیدار میشدیم و گرفتن عیدی از بزرگترها... خلاصه همه اینها برام خیلی دوست داشتنی بود و هست و دلم میخواد که من هم در ماه اسفند فضایی در خونه ایجاد کنم که تو هم از همین دوران کودکی ت واسه رسیدن عید نوروز(عید باستانی ما ایرانی ها) هیجان داشته باشی. خونه تکونی یه رسم خیلی خوبه اما به شرطی که باعث آزار و اذیت نشه مثلا پارسال که شما شش ماهه بودی و من تصمیم گرفتم خونه تکونی کنم خیلی خیلی بهم سخت گذشت اما امسال تصمیم دارم که خونه رو در حدی که مرتب و تمیز باشه واسه عید آماده کنم چون نمیخوام لحظه سال تحویل خسته باشم میخوام سه تایی (من و بابا و تو پسر نازمون) حسابی به خودمون برسیم و با نشاط و انرژی وارد سال جدید بشیم و بیشتر تصمیم دارم دلم رو خونه تکونی کنم.

خلاصه چند روز پیش با بابا جون تصمیم گرفتیم به سری یه خیابون بهار بزنیم و تعدادی لباس تو خونه برات بخریم و دنبال لباس برای عیدت هم باشیم. که اتفاقا یه پیرهن زیر دکمه دار زیبا برات پیدا کردیم و خریدیم. انشالله در روزهای آینده هم به خرید شلوار و کفش و باقی چیزها خواهیم رفت.

 اینم یه عکس از پیراهن عیدت

 پیراهن عید

اینم عکسهای لباس های توی خونه واسه ایام عید 

لباس عید 

 لباس عید

 لباس عید

 لباس عید

 ادامه ماجرا در ادامه مطلب

 بعد از خرید به رستوران بوف واقع در میدان هفت حوض رفتیم و شام خوردیم. برای شما سیب زمینی گرفتیم اما از پیتزای قارچ و گوشت هم خوب استقبال کردی نوش جانت مادر.

 من سیب زمینی دوست دارم

 رستوران

 مامان بابام چی دارن میخورن

 رستوران

 به به پیتزا هم دوست دارم

 رستوران

 عزیز دل مامان تابلوهای توی رستوران هم حسابی نظرت رو جلب کرده بود با دست نشون میدادی و میگفتی "عکس" فدای اون حرف زدنت بشم.

 رستوران

 بعد از شام هم یه سری به خونه بابابزرگ و مامان بزرگ زدیم، تازه اثاث کشی کرده بودن و هنوز خونشون خیلی کار داشت تا آماده بشه اما شما وسط یه عالمه اثاث تونستی ماشینت رو پیدا کنی و تا موقع رفتن حسابی باهاش بازی کردی.

 کیان و ماشینش

 

 پسر گلم ببخش اگه کیفیت عکس هات خوب نیست چند روزیه دوربین عکاسی مون گم شده باید بگردم ببینم کجا گذاشتیم ش این عکسها رو هم با موبایلم گرفتم. و دیگه اینکه این بلوز بافتنی سبز رنگ هم که تنت هست هنر دست مامان بزرگ جون(مامان بابا) هستش دستشون درد نکنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سانی مامی شادیسا
6 اسفند 92 14:33
لباساش خیلی قشنگن مبارکش باشه مخصوصا اولی و دومی رو من خیلی خوشم اومد انشالله به شادی بپوشه و حسابی روش غذا بریزه و کثیف کنه قربون اون سیب زمینی خوردنش که انقدر جدیه این بزرگ مرده کوچک!
الناز
پاسخ
مرسی سانی جونم لطف داری عزیزم